ما نیز میخواهیمچون درختی باشیمپا بر جاو با دستهای خود هموارهآسمان را نوازش کنیمولی زمین زیر پای مامی لغزدو آسماندر دستهای ما میشکند-((بیژن جلالی))-, ...ادامه مطلب
سلام و عرض ادب و احترامخدمت دوستان عزیز و گرامیبنا به روز بودن وب سایتاز صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید با تشکر فراوان از حضورتانآیدی من در تلگرام, ...ادامه مطلب
سلام و عرض ادب و احترامخدمت دوستان عزیز و گرامیبنا به روز بودن وب سایتاز صفحات دیگر هم دیدن بفرماییدبا تشکر فراوان از حضورتانآیدی من در تلگرام, ...ادامه مطلب
آدمهای بهاریچه میكنيدبا برگی كه خزان دوست بدارد؟((بیژن الهی)), ...ادامه مطلب
چه بازار آشفته ایست و من دوره گردی هستم که همه چیز را به قیمت هیچ می فروشم ولی در این شلوغی کسی مرا نمی بیند کسی صدای مرا نمی شنود .. ((بیژن جلال, ...ادامه مطلب
پاییز با مرگ جشنی بر پا داشته است باشکوهْ، و انبوهِ برگِ درختان به پایکوبی مشغولند در باد. ((بیژن جلالی)) , ...ادامه مطلب
صدایی می سوزد، با صدای عود صدایی می سوزد، در پنجره ای ،با نگاه چراغ وصدایی هیچ نمی آید از ساز و حنجره ای. پس پاروهای پوک آخرین سکوت این دریاست که می شنوم رنگی می سوزد روی تن هیزم (رنگی در این سوختگاه صبح) ورنگی،هیچ نمی ریزد از مهتاب و تکه های شکسته خورشید. زیرا گریه , صدای این دریاست که نوشته نمی شود با نت نواخته نمی شود با ساز مگر با زخمه ها و زخم بر استخوان کسی. ((بیژن نجدی)) , ...ادامه مطلب
درخت می کارم زمینش می دهد ریشه بهارش برگ و برهنه اش می کند پایــیـز به خاطر دستهای من،این آغوش تا درختی دوباره زاده شود که آسمان بباردش باران که زمین بگیردش ریشه بهار، بخواندش با برگ ولختش کند پاییز به خاطر من؟ یا مرگ ((بیژن نجدی)) ,شعر درخت می کارم ...ادامه مطلب
گچ و تخته های سیاه گچ و ناخن های سفید گچ و هراس دختران کلاس هنگام نوشتن عشق که یاران فراموش کردند "عشق" ((بیژن نجدی)) ,گچ و تخته سیاه,گچ و تخته,گچ و تخته خانم جلالی ...ادامه مطلب
دلم می خواهد کسی برای دل من سه تار بزند ودلم سه تار بزند چه قدر دلم می خواهد که دلم بزند ((بیژن نجدی)) ,دلم میخواهدت,دلم میخواهد آلزایمر بگیرم,دلم میخواهدت پالت دانلود ...ادامه مطلب
خانهها خواهد ريخت. اين گورخران که، با کفی از نور بر دهان، شتابناک گريزانند، در ساقهای لاغر ما، رقص را چه خوب پيش بينی کردهاند! نخِ بادبادکی که فرازِ ويرانهها، به پرواز خود ادامه میدهد، در مشتِ کودکی زيبا خواهد بود، کودکی مرده. اکنون، پيش از باران،خاکی خشکيده شناخته میشودکه در او گياهان، همگی نامگذاری شدهاند. و سکوت، اين مکث ميانِ هر دو چکه، که از سقف غار میچکد، احترامی ست به تو، توی کودکم، که از مرگت لحظهای میگذرد، احترامیست، به رقص در مکث، در ميان دو چکهی آخرين، يکباره شاخک همهی حشرات از ترس برق میزند. آب مینوشم و جرعهای , ...ادامه مطلب