برف جاده را بستتو نبودیدر مقابل تو زانو زدمبا چشمانی بستهبه چهرهات دقیق شدمکشتیها نمیگذرندهواپیماها در پرواز نیستندتو نبودیدر مقابلات به دیوار تکیه دادمبا دهانی بستهحرف زدم،حرف زدم،حرف زدم.تو نبودیتو را با دست خود لمس کردمدستهای من روی چهرهام بود.-((ناظم حکمت))ترجمه از ابوالفضل پاشا-, ...ادامه مطلب
صد سال گذشتاز آخرین بار که روى تو را دیدهدر آغوشت کشیدهو در عمق چشمانت نگاه کردهامصد سال است که در این شهرزنى منتظر من استاز یک شاخه درخت بودیمو از همان شاخه افتاده و جدا شدیمزمان میان ما صد سالهراه میان ما صد سالهصد سال است که من در تاریکىدنبالش می گردم((ناظم حکمت))-, ...ادامه مطلب
اقبال بر اندت که حکمت خوانیور نام طلب کنی ز نان در مانیبردار مرا ز خاک اگر بتوانیتا پیش تو بر خاک نهم پیشانی((ازرقی هروی)), ...ادامه مطلب