شعر های باران خورده ....

متن مرتبط با «ناظم» در سایت شعر های باران خورده .... نوشته شده است

برف جاده را بست ...(ناظم حکمت)

  • برف جاده را بستتو نبودیدر مقابل تو زانو زدمبا چشمانی بستهبه چهره‌ات دقیق شدمکشتی‌ها نمی‌گذرندهواپیماها در پرواز نیستندتو نبودیدر مقابل‌ات به دیوار تکیه دادمبا دهانی بستهحرف زدم،حرف زدم،حرف زدم.تو نبودیتو را با دست خود لمس کردمدست‌های من روی چهره‌ام بود.-((ناظم حکمت))ترجمه از ابوالفضل پاشا-, ...ادامه مطلب

  • صد سال گذشت ...(ناظم حکمت)

  • صد سال گذشت‏از آخرین‌ بار که روى تو را دیده‏در آغوشت کشیده‏و در عمق چشمانت نگاه کرده‌ام‏صد سال است که در این شهر‏زنى منتظر من است‏از یک شاخه درخت بودیم‏و از همان شاخه افتاده و جدا شدیم‏زمان میان ما صد ساله‏راه میان ما صد ساله‏صد سال است که من در تاریکى‏دنبالش می گردم((ناظم حکمت))-, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها