شعر های باران خورده ....

متن مرتبط با «دریچه» در سایت شعر های باران خورده .... نوشته شده است

ز باغ پیرهنت ، چون دریچه ها ، وا شد ...(حسین منزوی)

  • ز باغ پیرهنت ، چون دریچه ها ، وا شدبهشت گمشده ، پشت دریچه ، پیدا شدرها از سلطه ی پاییز در بهار اتاقگلی به نام تو ، در بازوان من ، وا شدبه دیدن تو ، همه ، ذره های من شد چشمو چشم ها ،همه سرتا پا ، تماشا شدتمام منظره پوشیده از تو شد ، یعنیجهان به یمن حضورت دوباره زیبا شدزمانه ریخت به جامم ، هرآنچه تلخانهبه نام توکه در آمیختم ، گوارا شدفرشته ها ، تو و من را به هم نشان دادندمیان زهره و ماه ، از تو گفت و گوها شددوباره طوطیک شوکرانی شعرمبه خنده خنده ی شیرین تو ، شکرخا شدشتاب خواستنت ، این چنین که می بالدبه دوری تومگر می توان شکیبا شد ؟امیدوار نبودم دوباره از دل توکه مهربان بشود با دل من ، اما شدتنت هنوز به اندازه یی اطافت داشتکه گل در آیینه از دیدنش شکوفا شدقرار نامه ی وصل من و تو بود آن کهبه روی شانه ی تو با لب من امضا شد-((حسین منزوی))-, ...ادامه مطلب

  • خانه دریچه ای ...(محمد رضا سلطانی)

  • خانه دریچه ای رو به بهشت داشتنور می بارید از آسمان اششمعدانیمست می کرد چشم های منتظر پشت دیوار کاهگلی شعر را سکوت در ازدحام شبو نگاه بی قرار ماهعشق را فریاد می زدباغچه دست فصل‌ها را خوانده بودمی دانستپاییز آغاز نبودنهاست!((محمد رضا سلطانی))-, ...ادامه مطلب

  • دریچه ی غرق شده صورت های خشک ...(فائزه قدیمی)

  • سلام و عرض ادب و احترامخدمت دوستان عزیز و گرامیبنا به روز بودن وب سایتاز صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید با تشکر فراوان از حضورتانآیدی من در تلگرام, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها