در سکوتِ محض شبدور از مردمِ شهر کنجِ یک تاریکیبعدِ یک دلتنگیدر تبِ ساعت عشق در دل آغوشت،تو مرا جای دهی و به رسمِ قدمِ اولِ عشقلبمان چِفت و هم آغوش شوند!و به فردای همان شب همگان دَم بزنند که هَوَس بود و غلطجلوی چشم همه مردم شهر،باز به لبهای تو بوسه زنم..و میان هَمِگان میخوانم،اگر این بوسه طمع بود و غلط پس چه شیرین غلطی ست ..و تو را باز لبت بوسه زنم!و پسِ هر بوسه بر سرِ مردمِ شهر جار زنم:ای اهل طمع پندارم من غلط کردم، غلط کردم،غلط...!((زهره قادری)) -, ...ادامه مطلب