مژده ای دل که مسیحا نفسی میآیدکه ز انفاس خوشش بوی کسی میآیداز غم هجر مکن ناله و فریاد که دوشزدهام فالی و فریادرسی میآیدزآتش وادی ایمن نه منم خُرّم و بسموسی آنجا به امید قبسی میآیدهیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیستهرکس آنجا به طریق هوسی میآیدکس ندانست که منزلگه معشوق کجاستاین قدر هست که بانگ جرسی میآیدجرعهای دِه که به میخانهٔ ارباب کرمهر حریفی ز پی ملتمسی میآیددوست را گر سر پرسیدن بیمار غم استگو بر آن خوش که هنوزش نفسی میآیدخبر بلبل این باغ بپرسید که مننالهای میشنوم کز قفسی میآیدیار دارد سر صید دل حافظ یارانشاهبازی به شکار مگسی میآید-((حافظ))-, ...ادامه مطلب