تو که برگردی
خدا به زمین برمی گردد
و ته سیگارهایش را
از زیر پوستم
جمع می کند!
تو که برگردی
غروب بار و بنه اش را
برمی دارد
از در پشتی
فرار می کند !
تو که برگردی ...
آه
برگرد ودر من
نفس بکش!
نفس بکش!
نفس بکش!
انقدر که فصل ها ی غریب
به تو برسند!
انقدر که فاصله ها ی خبیث
دق کنند...!
انقدر که در سطرهای اول هر شعر
سیب ها سرخ شوند
و انقدر که فکرها
شب را بشویند!
در من نفس بکش!
ما با تمام سکوت سنگین مان
فریادهای یک دفتریم ...!
برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 11