1تکه ای خورشیددر گلو داشتلب که می گشودآواز آفتابمی پیچید در آسمان.۲_دست بر شانه ی تبر گذاشتو خم به اَبرو نیاورددرختِ زخمی.۳_دلم گریستوقتی دیدمکه چگونه به بهایی ناچیزهم آغوش مرداب می شودنیلوفر((رضا حدادیان))برچسب ها: رضا حدادیان , شعر شکوفه , شعر کوتاه , اشعار رضا حدادیان بخوانید, ...ادامه مطلب