با سکوتی پر از تشویشِ فروغشعر کردم غم سنگینش رانی لبک از تبِ دریا می خواندپری کوچک غمگینش رااز صدای قدم کوچه گریستفصلِ سرد و زن تنهای غریبراز خوشبختی و این باد عجیبچادر مادر و این ورد فریبباغچه و دست نجیب خاک ویک سبد غنچه کنار " دیوار ""سبز خواهد شد" بی باغ تنتچون "اسیر" قفسی بی دیداربی تو در حسرت یک شعر بلندشب آشفته ی من بی جان استنیستی حال دلم بارانی ستغزلت همهمه ای گریان است, ...ادامه مطلب