شعر های باران خورده ....

متن مرتبط با «هزار» در سایت شعر های باران خورده .... نوشته شده است

هزار سال به سوی تو آمدم افسوس ...(فریدون مشیری)

  • هزار سال به سوی تو آمدم افسوسهنوز دوری دور از من ای امید محالهنوز دوری آه از همیشه دورتریهمیشه اما در من کسی نوید دهد که می رسم به تو شاید هزارسال دگرصدای قلب تراپشت آن حصار بلند همیشه می شنوم همیشه سوی تو می ایم همیشه در راهم همیشه می خواهمهمیشه با توام ای جانهمیشه با من باشهمیشه اما هرگز مباش چشم به راههمیشه پای بسی آرزو رسیده به سنگ همیشه خون کسی ریخته است بر درگاه((فریدون مشیری))برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هزار سال پس از مرگ ...(آلبر کامو)

  • سلام و عرض ادب و احترامخدمت دوستان عزیز و گرامیبنا به روز بودن وب سایتاز صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید با تشکر فراوان از حضورتانآیدی من در تلگرام, ...ادامه مطلب

  • هزار سال است که دوست‌ات می‌دارم ...(غاده السمان)

  • هزار سال است که دوست‌ات می‌دارم!من، چونان تو،از نخستین گزش، به عشق ایمان نمی‌آورم،اما می‌دانم که ما پیش‌تر،یک‌دیگر را دیدار کرده‌ایم،به روزگاران، در میان افسانه‌ای راستین.و ما دو چهره، یک‌دیگر را در آغوش فشردیم،بر گستره‌ی آب‌های ابدی.سایه‌ات، پیوسته، به سایه‌ی من می‌پیوندددر گذر روزگاراندر میان آینه‌های ازلی و مرموز عشقمن هم‌واره از تو سرشارم،در خلوت قرن‌های پیاپی…آن‌جا مردی است کولی،که چراغ‌دان‌های اشتیاق را می‌افروزد،و با سازش می‌خواند:اشعاری راکه بر اوراق بادها می‌نویسی،برای من.آن‌جا زنی است کولی،که در بیشه‌های اعصارگم شده است،و ریزه‌های نان خاطرات آینده‌اش را با تو،پی می‌گیرد،تا گذرگاهِ کُمایِ روحی راگم نکند.((غاده السمان))ترجمه از عبدالحسین فرزادبرچسب ها: غاده السمان , اشعار عاشقانه , شعر عشق , اشعار شاعران خارجی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شاید هر هزار سال یکبار هم ...(عطیه عطائی)

  • شاید هر هزار سال یکبار همکسی شانس تجربه کردن عشقیمثال تو را نداشته باشد...حالا که شانسدر اقیانوس احساسم شناور است ، می گویم ...قسم به شب های خستگی ام من آنقدر در دنیای عاشقی کردن باتو آراممکه تا ابد عشقت در عمق اقیانوس احساسم جریان داردو هرگز ته نشین نخواهد شد.((عطیه عطائی))-, ...ادامه مطلب

  • در من هزار حرف نگفته ...(اردلان سرفراز)

  • سلام و عرض ادب و احترامخدمت دوستان عزیز و گرامیبنا به روز بودن وب سایتاز صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید با تشکر فراوان از حضورتانآیدی من در تلگرام, ...ادامه مطلب

  • هزار پلک زدم ...(شیوا اردوئی)

  •   هزار پلک زدمتو هنوز آن روبرو نشسته بودیسرد و سنگیبا تنی که بوی دل زدگی می دادپلک می زدم و عشقکوچک و کوک تر می شدعشق برکه ای بودکوچک اما عمیقو من آفتاب تندکه پیش از عصراز سر برکه گذشته بودم((شیوا ارد, ...ادامه مطلب

  • هزارآن سال است ...(افسانه توکلی)

  •     هزارآن و سال است یک شاخه گل درنطفه اش تاریخ پنهان دوستتدارم را حمل می کند. (( افسانه و توکلی و)), ...ادامه مطلب

  • هزار پرِ مرغ ...(عباس معروفی)

  • اینستاگرام شعر های باران خوردهmohammad.shirinzadehکانال شعر باران خورده در تلگرامtelegram.me/sherebarankhordeآیدی من در تلگرام@mohammadshirinzade♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥سلام و درود خدمت شما دوستانبه شعر باران خورده خوش اومدیدپروفایلم فعال استبنا به روز بودن وب سایتاز صفحات دیگر هم دیدن کنیددر قسمت پایین وبمط, ...ادامه مطلب

  • در نگاهت صد غزل در حد سعدی ریخته ...(‫جواد مزنگی‬)

  •     در نگاهت صد غزل در حد سعدی ریخته صحنه های بی نظیری از لوندی ریخته آفرین داری که این اندازه در رفتار تو جلوه های با شکوه بهره مندی ریخته راه می آیی و پیش پای زیبایی تو بر زمین درخواست های مستمندی ریخته عاشقان خاص داری ، در میان کشته هات پادشاه و امپراطور و افندی ریخته باد از شهد لبت نوشید، حالا توی شهر اینهمه در خانه ها بیمار قندی ریخته بیت نابی بود ، اما در نگاهت همچنان حس و حال بیت های ناب بعدی ریخته ((‫جواد مزنگی‬)),در نگاهت صد هزار آهو رهاست,در نگاهت هشتاد درصد ریخته ...ادامه مطلب

  • بعد هزار انتظار این فلک بی وفا ...(محتشم کاشانی)

  •     بعد هزار انتظار این فلک بی وفا شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا وه که ز کین می‌کند هر بدو روزم سپهر با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا رفتی و می‌آورد جذبهٔ شوقت ز پی خاک مرا عنقریب همره باد صبا با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد روزی من گر شود وصل تو روز جزا شد همه جا چون شبه بی تو به چشمم سیه چشم سیه روی من دید تو را از کجا از خردم تا ابد فکر تو بیگانه کرد این دل دیوانه گشت با تو کجا آشنا وه که ز همراهیت محتشم افتاده شد بسته بند ستم خستهٔ زخم جفا ((محتشم کاشانی))   , ...ادامه مطلب

  • برای نبودنت هزار و یک فلسفه می بافم ...(کیمیا زارع)

  •     برای نبودنت هزار و یک فلسفه می بافم و خودم را با مشتی دروغ،سرگرم میکنم اما درد را فهمیدم، لحظه ای که فروغ با درد گفت: آخرین بار آخرین لحظه ی تلخ دیدار آن را چه کنم ؟.. ((کیمیا زارع)), ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها