به انتهای زن بودن رسیده ام
به بن بست
مثل سیگاری در لبان چروکیده
و خون خشکیدهای که
در دستمالی جان داده است
نالهی زنی تن فروش را
فروخورده
که دستان شهوتگر مردی را دوست داشت
درین انتها
هیچ بارانی نیست
تا لبهایم تر شوند
دیدن هر غمی
مرا از خودم سقط می دهد
در پارچهای سفید
که بعدها
به اشتباهم میگیرند
((هدا خموش))
برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 268