ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا ...(وحشی بافقی)

ساخت وبلاگ

 

ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا

پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا

تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون

شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا

عمری به سر سبوی حریفان کشیده‌ام

هرگز ندیده است کسی سرگران مرا

از یک نفس برآر ز من دود شمعسان

نبود اگر به بزم تو ، بند زبان مرا

وحشی ببین که یار به عشرت سرا نشست

بیرون در گذاشت به حال سگان مرا


((وحشی بافقی))

 

roKZ2

شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 252 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 6:43

خبرنامه