باید, می رفتی,
چاره ای نبود
تو باید می رفتی
وقتی که مرا
یا نمی دیدی
یا آنقدر دور که دستی تکان بدهی
و سری بچرخانی
و به من و همسایه ی دور دورت
بی تفاوت سلام کنی
من همیشه بید بوده ام
تو باد
و این ناعادلانه ترین حکایتی بود
که مرا در خود کشت
کشت
(( بتول, مبشری,))
برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 231