شعر های باران خورده ....

متن مرتبط با «حسرت» در سایت شعر های باران خورده .... نوشته شده است

در حسرت دیدار تو هستم ...(محمد رضا سلطانی)

  • در حسرت دیدار تو هستمحسرت نشانه ای از تونشانی از تومیان دو چشم امکه تمام زن های شهر از آن می گذرندو لمس دست هایتوقتی شرم و نمورنور را هم از خود عبور می دهندچشمهایت خواهران گیلاس انددر باغچه ی خانه ی پدریآنگاه که تنهایی ام را می نوازندهمواره دنبال تو هستممثل کودکی که مادرش رادر هیاهوی شهر گم‌ کرده باشدهیچ بهاریبه زیبایی زنانگی تو نیستیا به طراوت اتمیان دود و اندوه خیابان هاتو خلاف پازلهمیشه کاملیمن هر شبدر سیاهی می چینمت و تومثل ستارهبه تاریکی هایم سپیدی میبخشی!!((محمد رضا سلطانی))-, ...ادامه مطلب

  • جز حسرتی مداوم ...(محمد شیرین زاده)

  •   جز حسرتی# مداوم#چه بود؟زندگانی((محمد# شیرین# زاده#)), ...ادامه مطلب

  • هرگز هیچ رویایی ...(آرمیتا مولوی)

  •   هرگز هیچ رویایی از نردبان خیالم بالا نرفت جز کابوس تلخ که جا خوش کرد در ته فنجان ذهن پیرزنی می کوبید در هاون تنهایی اش فالهای تعبیر نشده ام را با دو جرعه بوسه ی داغ و رد شراب لبهایم که جا مانده در کناره ی فنجان ((آرمیتا مولوی))   ,هرگز هیچ حسرتی در دنیا,هرگز هرگز هرگز هیچ مردی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها