می خواستم از شادی برایت بنویسم
و هر آنچه تو را می خنداند
می خواستم ترانه هایم همه شاد باشند
و در شعرهایم پروانه ها,
بر فراز گل ها به رقص در آیند .
و تو در این خواب عمیق !
دنبال زنی باشی
که هر روز
موهایش را خیس خیس شانه می کند
و به آغوش مرد خویش پناه می برد
و آواز گمشده خویش را می خواند .
می خواستم بنویسم ....
که هلاک توام
و این دهان گر گرفته ام
مدتهاست به زیبایی ات خیره شده
تا تو کلامی بگویی از "دوستت دارم ها "
از عشق .
می خواستم از رنگ های شاد برایت بنویسم
از سبزها , آبی ها ,قرمزها !
و تکه نانی که تو در دهانم گذاشتی
می خواستم بنویسم بازوان تو,
روی شانه ام , چون حلقه های خورشید است .
زخمی که بر دلم ماسیده
-در این قیامت کبود –
مانعم می شد
تا این همه حرف را بگویم
از جهانی بی چهره و بی تعبیر !!
که هر کلمه خود روایتی ست ,
از تراژدی دیوانه واری بر کتیبه ها !!
((جواد محمدی))
شعر های باران خورده .......
برچسب : می خواستم از عاشقی چیزی,میخوام ازدواج کنم,میخوام از ایران برم, نویسنده : am-bibakd بازدید : 209