می خواستم از شادی برایت بنویسم ...(جواد محمدی)

ساخت وبلاگ

 

می خواستم از شادی برایت بنویسم

و هر آنچه تو را می خنداند

می خواستم ترانه هایم همه شاد باشند

و در شعرهایم پروانه ها,

بر فراز گل ها به رقص در آیند .

و تو در این خواب عمیق !

دنبال زنی باشی

که هر روز

موهایش را خیس خیس شانه می کند

و به آغوش مرد خویش پناه می برد

و آواز گمشده خویش را می خواند .

می خواستم بنویسم ....

که هلاک توام

و این دهان گر گرفته ام

مدتهاست به زیبایی ات خیره شده

تا تو کلامی بگویی از "دوستت دارم ها "

از عشق .

می خواستم از رنگ های شاد برایت بنویسم

از سبزها , آبی ها ,قرمزها !

و تکه نانی که تو در دهانم گذاشتی

می خواستم بنویسم بازوان تو,

روی شانه ام , چون حلقه های خورشید است .

زخمی که بر دلم ماسیده

-در این قیامت کبود –

مانعم می شد

تا این همه حرف را بگویم

از جهانی بی چهره و بی تعبیر !!

که هر کلمه خود روایتی ست ,

از تراژدی دیوانه واری بر کتیبه ها !!


((جواد محمدی))

 

roKZ2

شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : می خواستم از عاشقی چیزی,میخوام ازدواج کنم,میخوام از ایران برم, نویسنده : am-bibakd بازدید : 209 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 7:00

خبرنامه