صدایی می سوزد، با صدای عود
صدایی می سوزد، در پنجره ای ،با نگاه چراغ
وصدایی هیچ نمی آید از ساز و حنجره ای.
پس
پاروهای پوک آخرین سکوت این دریاست که می شنوم
رنگی می سوزد روی تن هیزم
(رنگی در این سوختگاه صبح)
ورنگی،هیچ نمی ریزد
از مهتاب و
تکه های شکسته خورشید.
زیرا گریه , صدای این دریاست
که نوشته نمی شود با نت
نواخته نمی شود با ساز
مگر با زخمه ها و زخم
بر استخوان کسی.
((بیژن نجدی))
شعر های باران خورده .......
برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 409