تمام ِ من
چمدانی است که در آن
یک تکه ماه
و یک مشت ستاره دارم .
از مسیر های همیشه ناگزیر
و تونل های بین راه
عبور می کنم .
یک کاسه آب پشت سرم بریز
تا جیب هایم بوی علفِ تازه بگیرد .
می خواهم به تپه ها برسم
به دشت هایی که دست های پدرم را می شناسند
به قورباغه هایی
که آوازشان ابتدای خواب شالیزار است
هنگام غروب
به هر گنجشکی که می رسم
چشمهایم را می بخشم .
((صدیقه جعفری))
شعر های باران خورده .......برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 247