چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ...(حسین منزوی)

ساخت وبلاگ

چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟

که سال‌ها نچشیده‌ست ، طعم باران را

گمان مبر که چراغان کنند، دیگر بار

شکوفه ها تن عریان شاخساران را

و یا ز روی چمن بسترد دوباره نسیم

غبار خستگی روز و روزگاران را

درخت‌های کهن ساقه ، ساقه‌دار شوند

به دار کرده بر اینان تن هزاران را

غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید

زلال ِ جاری ِ آواز ِ جویباران را

نگاه کن گل من ! باغبان ِ باغت را

و شانه‌هایش آن رُستگاه ماران را

گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی

چگونه می‌بری از یاد داغ ِ یاران را ؟

درخت ِ کوچک من! ای درخت ِ کوچک من!

صبور باش و فراموش کن بهاران را

به خیره گوش مخوابان ، از این سوی دیوار

صلای سُمّ سمندان ِ شهسواران را

سوار ِ سبز ِ تو هرگز نخواهد آمد ، آه

به خیره خیره مبر رنج انتظاران را

-
((حسین منزوی))

-

شعر های باران خورده .......

ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 0:22

خبرنامه