چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟
که سالها نچشیدهست ، طعم باران را
گمان مبر که چراغان کنند، دیگر بار
شکوفه ها تن عریان شاخساران را
و یا ز روی چمن بسترد دوباره نسیم
غبار خستگی روز و روزگاران را
درختهای کهن ساقه ، ساقهدار شوند
به دار کرده بر اینان تن هزاران را
غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید
زلال ِ جاری ِ آواز ِ جویباران را
نگاه کن گل من ! باغبان ِ باغت را
و شانههایش آن رُستگاه ماران را
گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی
چگونه میبری از یاد داغ ِ یاران را ؟
درخت ِ کوچک من! ای درخت ِ کوچک من!
صبور باش و فراموش کن بهاران را
به خیره گوش مخوابان ، از این سوی دیوار
صلای سُمّ سمندان ِ شهسواران را
سوار ِ سبز ِ تو هرگز نخواهد آمد ، آه
به خیره خیره مبر رنج انتظاران را
-
شعر های باران خورده ....... برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 123